نقد فیلم سونامی
میلاد صدر عاملی از کارگردان های فیلم اولین است که سونامی ” وی در بخش نگاه جدید فستیوال سی و هفتم پذیرفته شدهاست . وی سوابق دستیاری کارگردان در فیلم های پدرش و ساخت دو مستند را در کارنامه خویش دارااست . یکی برنامه تلویزیونی مساحت معاش ” که پرتره ای از پیامبر صدرعاملی است و دیگری پیاده روهای واراژادین ” که با محوریت برانکو ایوانکوویچ و کار های وی در استکان جهانی 2006 ایجاد شده است . رزومه وی سبک خیس از آن است که بتوان با بقیه کارگردان های حاضر در بخش نگاه تازه قابل قیاس باشد . کارگردان هایی زیرا حسین امیری دوماری , پدرام پور امیری , تورج اصلانی , آرش لاهوتی و … که سالیان در ساخت فیلم های کوتاه شایان توجه و مستندهای قرص تجربه اندوخته اند و استخوان خرد کرده اند .
در تیتراژ فیلم سونامی ” اسم های بزرگی مشاهده می شود که حضورشان در کنار کارگردانی که اولین فیلمش را تجربه می نماید شایان توجه است . علی سرتیپی برای سونامی ” از چیزی دریغ نکرده و هر چه از دستش برآمده برای چشم شدن عمل به عرصه آورده است . بهرام دهقانی , کریستف رضاعی , علیرضا شجاع نوری و از تمامی مهمتر پرویز شهبازی اسم هایی است که به مشقت در یک پروژه جدیگرد نیز میآیند و حضورشان در کنار صدرعاملی فرصتی کم مثل بوده که مغتنم شمرده نشده است . سود آخرین اثر برآیند توانمندی های این کارداران نیست که علت کلیدی آن را می توان در آن جور ضعف های بخش کارگردانی دانست که فیلم را از پای در آورده است .
مهم ترین وظیفه کارگردان در روند ایجاد فیلم , کردار فضایی است که روایت به راحتی در آن داستان شود . فضایی که بتواند مسافت فی مابین پرده سینمای و صندلی را از فی مابین بردارد , تماشاچی را در معاش شخصیت ها وارد نماید و نقطه مشترکی برای همذات پنداری وی با فیلم تولید کند . سونامی ” دراین بخش ضعف دورازشوخی داراست و اصولا فضایی برای داستان گویی خوی نمیشود . همگی چیز در خلاء حادثه می افتد و موجی برای تاثیرگذاری از فیلم به سمت تماشاچی پرتاب نشده است . صدرعاملی برای خلق و خوی این گوشه و کنار از شخصیت پردازی , تصویر , میزانسن و بقیه گنجایش ها فایده ای نبرده است . در تمام ارتفاع فیلم یک توشه از نوروفروغ و گنجایش های آن برای آشنایی رفتاری شخصیت ها به کارگیری نشده است و کارکرد نورپردازی تنها به کلیشه هایی برای چشم شدن بازیگران تقلیل است . این فضای خلاء سبب ساز تاثیر منفی بر بازی ها نیز شدهاست و بازیگران آن قدر از شخصیت ها مسافت داراهستند که هر دیالوگ و رویدادی در فیلم تماشاچی را از فیلم بدور می نماید . این ضعف در بازی شجاع نوری در نقش خسروی کمتر دیده میشود .
سونامی هر چه در فضاسازی کم فعالیت است تا دلتان بخواهد در تکه پرانی ی بیش فعال است . سونامی ” مشابه بعضا فیلم هایی است که در اولین فستیوال دولت های نو به نمایش در میاید و انگیزه بخش اعظم آنها یارکشی و مصادره به مناسب اتفاقاتی است که در هشت ساله قبلی فیس داده است . ی کاری های فدراسیون , عفاف اسلامی در ورزش , ناکامی های ناخواسته در مسابقات ورزشی و مساله اینچنینی را می توان در فیلم های غیروابسته ای کالبد شکافی کرد و له یا این که درمقابل آن به ماجرا سرایی پرداخت . البته در یک فیلم قابلیت تجمیع تمام موردها نیست .
سونامی ” از طرح احادیث مختلفش فایده نمی موفقیت و از دل آنها سرانجامی که به فعالیت فیلم آید صورت نمی گیرد . پایان بندی نمی تواند گویای روندی باشد که در زمان فیلم نمایش داده می شود . خیر در قصه نماد هایی برای این پایان بندی به چشم می خورد خیر در رابطه ها فی مابین شخصیت ها . در موضوع طرح روایت مثل کودکانی اخلاق و رفتار می نماید که زنگ منزل همسایه را فشار می دهند و فراروگریز می نمایند . به حیث میرسد در طرز نمایش این اتفاقات متفرق , سایه پرویز شهبازی بر روی فیلم سنگینی می نماید . اما آن شهبازی که مالاریا را ساخت خیر شهبازی دربند و نفس عمیق .
همین خط مش فیلم برای پرداختن به موضوعات گوناگون منجر گم شدن خط حساس روایت می شود و پریدن های پی در پی را به فیلم زور می نماید . این پریدن ها به حدی است که ممکن است در حالتیکه تدوینگری میانگین عمل تدوین کردن را به عهده می گرفت کلیتی تحت عنوان یک فیلم از دل تصاویر ضبط شده دوربین ها خارج نمی آمد .
در پایان بایستی اذعان کرد سونامی ” خیر توان قصه داستانش را دارااست و خیر شجاعت انتقاد دورازشوخی به احوال جان دار . فیلم در پرداختن به موضوعات گوناگون مثل ورقه نخستین خبرنامه های ورزشی زردرنگ کار می نماید و از هر دری کلام به فی مابین میآورد . از رنگ موردعلاقه ورزشکاران تا خوی رویارویی های جنجالی و فرضی . و در غایت پایان بندی به تماشاچی اطمینان میدهد کلیه فیلم عذروبهانه ای بوده است که یک سری انتقاد سطحی و تلگرامی - که بیشتر مشابه تشر زدن است - به مشکلات نسبتا عمیق جامعه طرح شود .
میلاد صدر عاملی خوب تر از هر کسی می داند اوضاع و احوال جانور سینما و در اشل بزرگتر میهن فیض تناول کردن از توبره و آخور است .
انتقاد , شجاعت و مسئولیت پذیری میخواهد .
فیلم ایکس لارج
حسین فرحبخش تهیه و تنظیم کنندهای که روزگاری شغل های فاخر و محترمی را عرضه سینمای میکرد و نامش دربین تهیه و تنظیم کنندههای مولفی بود که قصه معاش شهری و مشکلات روز جامعه بود , درین تعدادی سال اکنون و هوایش به کلی عوض شده و روبه ساخت اثراتی آورده است که مثل گذشته حقوق و دستمزد مخاطب را به صحت رعایت نمی کند .
ایکس لارج یک کمدی است و کمدی یک کدام از متداولترین گونههای سینمایی است که مخاطب اهل ایران و در سرتاسر عالم همگی برای تماشای آن هزینه میکنند و به سینما میرود . نمیتوان اعلام کرد که مخاطب کمدی با تماشای آن هزینه بیمورد نموده است چون مخاطب در سینما میخواهد مشغول شود و از دیدن یک فیلم لذت پیروز شود و در مرحله بالایی نیز از محتوا و پیامی بهرهمند شود .
ولی سینمای کمدی درصورتی که از این قصد و خواسته تماشاگر صحیح بهرهمند نشود در گیر نوعی سواستفاده شدهاست . مخاطب به سینما آمده تا بخندد و در صورتیکه به قصد خنداندن وی هر چیزی را به خوردش دهیم و یا این که با هر وسیلهای اورا بخندانیم در حقیقت اورا در مرحله نازلی از فرهنگ و تمدن سوق دادهایم و این با یقین کارشکنی به مخاطب است .
ایکس لارج یک فیلم درگیر کننده است و تماشاگر را با یک قصه کوچه بازاری و از جور بزن بهادرش درگیر مینماید . قصه زندانیهای بامرام و سربراه شده که هوای یکدیگر را داراهستند و خارج از زندان به اعطا کرد نیز میرسند . معمولی شیدا میشوند و به تامل یک معاش عالی میباشند ولی فیلم برای تصویر این معاش دست به هر کاری می زند . در سرتاسر فیلم با کت آلوده و چرک الود اشمئزاز را به خورد مخاطب می دهد و به اجبار میخنداند , گونه های آهنگهای ترکی و عربی و پایینشهری منسوخ را میزند و یک سری جک و طنز جنسی . بایستی بیان کرد به طور رسمی فیلم برای خندادن مخاطب لطیفه شریفی از خویش ندارد .
از این حیث فیلم مانند یک فرانکشتاین است , فرانکشتاین دانشمند برنا و جاه طلبی است که با به کارگیری از کنار نیز قرار دادن تکههای تن مردگان و اعمال نیروی الکتریکی جانوری زنده به صورت یک بشر و با ابعادی اندکی بزرگتر از یک بشر معمولی میسازد . موجودی با صورتی مخوف و ترسناک که بر تمامی جای بدنش رد بخیههای ناشی از دوختن به چشم می خورد . این جانور تا بدان حد خشن است که همگان , چه بسا خالقش از دست شرارتهای وی گریز مینمایند . هیولایی که خالقش هم نمیتواند آن را در اختیار گرفتن نماید و خویش مقهور آن میشود . فیلم ایکس لارج نیز مثل همین جان دار تعجب آور بخیه خوردههای شوخیها و جوکهای مضحک اطراف است و خودش یک انسجام بدون نقص و غیروابسته از خویش ندارد .
بدین ترتیب فیلم احتمالا بخنداند و مخاطب را درگیر نماید ولی در حق وی به نوعی دسیسه می کند ; حیله در حقوق و دستمزد مخاطب که می بایست آن را احترام گذاشت , هرچیزی به وی نشان نداد و کلام هرچیزی را نگفت . حیف آن قصه که قادر است با پرداخت وزینتر و سنگینتر فیلمی دلنشین و متشخص که روایت معاش جوانانی را اعلامکرد که در امتحان و خطای معاش در گیر فراز و نشیب شدهاند البته از آن یک ماجرا مبتذل ساختهایم .
بازی بازیگران هم به فراخور فضای فیلم ضربه خورده است . هرچه سه زندانی داراهستند در فیلم هرز میرود زیرا بایستی بجای بازی بیشتر ادای بازی درآورند چون اقتضای سینما هنرپیشگی است و اقتضای شو تشبه به بازی . تمام همت آنها برای احساس جوانمردی میان این شوو گم شدهاست .
نکته انتها اینکه تهیه و تنظیم کننده با شخصیت فیلم برای ساخت اثر ها سینمایی خویش یک شرط داراست که آن را در جلسات عیب گیری و بررسی فیلمهای دیگرش نظیر معاش سری که گشوده قابل تحملتر نسبت به فیلم اخیر وی بود میگفت . شرط وی این است که در هیچ کدام از فیلمهایش یک تار مو بازیگران زن و یا این که یه خرده از گردن آنها معین نیست . البته همین بانوان در فیلمهای ایشان به طور کامل با آرایش و پیرایش غلیظ طنازی مینمایند و عشوهگری . از سویی بایستی نگاه نخستین را تحسین کرد و از سوی دیگر در می مانیم که چه بایستی اعلامکرد و در قضاوت حیران میمانیم ; عشوهگری با عفاف و حجاب کامل؟
فیلم متری شیش و نیم
جبر که میاید پا را به زمین گره می زند , دیده را از دیدن محروم مینماید , گوش را از شنیدن آواها میزداید , و دست را از یازیدن بلندیها کوتاه می کند . ولی خیر میتوان از دل هوس شنیدن سرود رنگی زندگانی را زدود و خیر جرقهی روشن بازدید را خاموش کرد . دست که کوتاه بشود گاه برسرعت قدمها افزوده میگردد و پا که بایستد هوس پروازش سرکشی مینماید . قدمهای ناتوان در تمنای پیش رفتن و دستان خالی حاجتمند در داشتن نداشته هاست . خیر میگردد تمنایش را با جبر محرومیت محروم و خیر آرزوی تصاحب بهترینهایش را چهار میخ میخکوب کرد . نبردی دارااست بشر به وسعت معاش که درپی آنگاه صعود بوده است و گاه سقوط .
متری شیش و نیم» بیشتراز آنکه ماجرای تعقیب و فرارو گریز پلیسی وظیفهشناس و تبهکاری حرفهای باشد , تصویرگر دنیای فروپاشیدهی شخصی به اسم ناصر خاکزاد است که در جبری به اسم فقر به جهان آمده , در خانوادهای پرجمعیت و تهیدست , با خانهای مدام نمور در انتهای کوچهای تنگ که طبق گفته های وی برای ورود و خروج از آن بایستی به صف ایستاد . فقری که به صورت عقده درآمده و تمنای اورا به داشتن هر مدل بودجه سوق داده , دارا شدن , ولی به ارزش بیرون شدن از اصول و قواعد انسانی . وارد تجارت مواد مخدر شده و به ثروتی عظیم دست مییابد , حالت خویش و اطرافیانش را دگرگون کرده و آنهارا از فقر و تهیدستی نجات می دهد . یک سری توشه در چنگال ضابطه گرفتار شده ولی با ترفندهای متعدد آزاد شده , متنبه نشده و روز آپ دیت بر هوس و طمع خویش افزوده است . هم اکنون که دامنهی فعالیتهایش بیشتراز پیش گسترده خیس شده و نامش بعنوان سرکردهی بزرگ فروش مواد افیونی بر راز زبانها افتاده , پلیس پیرو یافتن سرنخی از وی , جستجویی مصرّانه آغاز می کند , و به قصد انتقام قربانیان اورا به دام میاندازد . ناصرخاکزاد بازداشت میشود و بعداز این واقعه , رخ ی وی پر رنگ خیس به مخاطب ارائه میگردد . فیلم ولی گذشته از پرداختن بهاین شخصیت , ابتدا به رسم دنیای خارج پرداخته و به ندرت تماشاچی را به عالم درونی وی نزدیک مینماید .
دنیا معرفی شدهی خارج درفیلم , دنیا تهی و حقیرانهی معتادانی است که خویش و اطرافیانشان در آن دست و پا میزنند . زاغه نشینانی که در فقر و بدختی به تخدیر جسم و روح خویش مشغولند و آهسته آهسته در سمت مرگ پیش میروند . پلیس که از دستگیری معتادان گرفته تا خرده فروشان و باند بزرگ فروش مواد زنجیروار به سرکردهی اساسی آنان یعنی ناصرخاکزاد می رسد , چهره یی از چند خلافکار و هزاران معتاد را به نمایش میگذارد که در مستی افیون به شیوه حقیرانهای غوطه ورند . آنان خیر صرفا خویش که خانواده هایشان را دراین سیه روزگی با خویش همراه کردهاند . جماعتی قربانی که بیشتر از آنکه قابل انزجار باشند ترحم برانگیزند و پیشین از این که اسیر زندان ضابطه باشند , در غل و زنجیر بی ارادگی خود بسر میبرند .
در ادبیات مکتبی موجود است به اسم ناتورالیسم که گاه به کلیه و گاه رگه هایی از آن را میتوان در سینما تماشا نمود . اندیشهای که رویش آدم را ذیل تاثیر عامل ها ارثی و زیست محیطی می داند و شخص را از منظر طبقهی اجتماعی و محیط زندگیاش بررسی می نماید . طبق این نگرش , فقر و سیاه بختی , ناهنجاری , بزهکاری و خشونت بشر , جنس محیط اجتماعی و عامل ها ارثی وی بوده و شخص بعنوان قربانی در تنازع بقا قوی نخواهد بود خیر بر تمنیات نفسانی و خیر بر رذایل خود غلبه نماید .
فیلم را از منظر بیرونی و نگاه ناتورالیستی درصورتیکه بنگریم , از طرفی شاهد عقدههای حقارت ناصرخاکزاد هستیم , نشات گرفته از حالت جبری زندگیاش و تبدیل شدن وی به سرکردهی بزرگ مواد مخدر و از طرفی دیگر شاهد انبوهی از جماعت قربانی و بزهکار که ذیل تاثیر این مافیا حیات خویش را باخته و در گیر مرگ تدریجی شدهاند .
بطور دقیقتر در صورتیکه بررسی کنیم , رگه هایی از موادسازنده با اهمیت ناتورالیستی را میتوان در فیلم اینگونه برشمرد . در بالا از خلال شخصیت با اهمیت با دو عنصر جبر زیست محیطی ( محلهی بینوا نشین ) و وراثت ( خانوادهی نیازمند ) . خانهای با عدم تجهیزات زیستی معمولی و خانوادهای که بعد از سالیان هنوز به استقلال مالی نرسیده و تمام داراییشان را مرهون ناصرخاکزاد می باشند . آنگاه اعتیاد , بچه کشی , فقر و زاغه نشینی در ماجرا
ابراهیم حاتمی کیا و خروج در فستیوال فیلم فجر
آخرین فیلم حاتمیکیا در جشنوارهی فجر به وقت شام» بود . یک فیلم جنگی در زمینهی داعش در سوریه که طبق معمول فیلمهای حاتمیکیا سروصدا و حاشیههای متعددی بهپاکرد و چه بسا شیوهی تبیلغاتش که دست اندرکاران فیلم با گریم داعش در سینما کوروش حضور پیدا کرده بودند نیز خبرساز شد . فیلم حروج» پس از بادیگارد» و به وقت شام» , سومین همیاری اداره هنری رسانهای نقطع ی عطف با ابراهیم حاتمیکیاست . فرامرز قریبیان و پانتهآ پناهیها بازیگران نهایی فیلم ابراهیم حاتمیکیا میباشند . خروج» روایت ۸ تا ۱۰ مرد است که از دزفول مسافرت خویش را آغاز کرده و راهی تهران میگردند , این اشخاص دو ماه و نیم در مسیر میباشند و در این طریق با چالشهای فراوانی روبهرو می شوند .
درباره این سایت